سلام
با اینکه برای ادامه کار منتظر اعلام نظر هستم اما دلشوره ندارم نمی دونم این دلشوره نداشتن خوبه با بد اما نگران نیستم .قلبم توی دهنم نمی زنم بی قرار باشم .همه چیز رو سپردم دست خود خدا قطعا کاری نمی کنه که صلاح بنده اش نباشه اون هم من که این همه فراموش کارم این همه سست ایمان .یک قولی داده بودم که یک کاری انجام بدهم فقط دو هفته منظم انجام دادم حالا از فردا باز هم باید تلاش کنم از این آزاده خمود راضی نیستم .
تبلتم مرد . از بس که جان نداشت .تبلت اهدای بسیار. سرعتش پایین بود هنوز پسش ندادم اما کلا به کارم نمی یاد به درد بازی می خوره و اینکه فقط تری جی رو ساپورت می کنه .ولی هنوز برش نگردوندم .هست برای خودش خوشحال و شاد و خندان .تبلت برادرزاده ام رو هم گرفتم حال ندارم رویش برنامه نصب کنم .اینها رو ننوشتم که ننه من قریبم بازی در بیاورم .دندم نرم چشمم کور باید اسباب و وسایل مورد احتیاجم رو باید بخرم دیگه نوشتم که اعلام کنم با گوشی تایپ می کنم . کیبورد گوشیم بعضی کلمه ها. و برای خودش می زنه گاهی بر می گردم و چرت و پرت ها رو درست می کنم اما گاهی هم نه معذرت خواهی من را پذیرا باشید چون که من دوستتون دارم .
عکس ها رو که می بینم دلم پر پر می زنه که ای کاش منم الان رشت بودم توی همون کافه پشت همان میز ولی من تهرانم و اجازه تنهایی مسافرت رفتن ندارم .میگه اگه بدونی چقدر توی میدون شهرداری زیر بارون نم نم پیاده روی کردیم و من یاد اون کبوترهای طوسی و خاکستری می افتم که یک صدای خاص دارند و خیلی هم نترسند دلم یک رشت می خواهد با بوی سبزی تازه . بارون و جوجه و نشستن توی کافه ....
پ.ن۱:میشه خواهش کنم برام دعا کنید به انرژی های مثبت احتیاج دارم
پ.ن۲:الان جایی هستی که من دلم می خواست باشم خوبم بد بودنت به من ربطی ندارد ولی چشم هایت انگار دو تا حفره اند ته چاه
پ.ن۳:خیلی دلم میخواد عکس این غذاهایی که توو صفحه های اینستاگرامه رو بزنم کنار و ببینم چن تا مرد گرسنه از در خونه رفتن بیرون!
خیلی دلم میخواد عکس این بچه هایی که موهاشون عروسکی شونه شده رو بزنم کنار و ببینم چن ساعت واسه گرفتنِ یه عکس ساده گریه کردن!
خیلی دلم میخواد عکس این دخترای به اصطلاح دافو بزنم کنار و ببینم چقد آرزو توو دل خودشون و پدر و مادرشون جا مونده!
خیلی دلم میخواد این عکسای یهوییِ دمِ آسانسورا رو بزنم کنار و ببینم چقد نگاهشونو با آینه و آسانسور تنظیم کردن و چن طبقه رو با آسانسور اضافه بالا و پایین رفتن که یه عکسِ مثلا یهویی بگیرن!
خیلی دلم میخواد فالورای میلیونیِ خیلی ها رو بزنم کنار و ببینم چن نفرشون اسم و فامیل واقعیِ اونی که دنبالش میکنن رو میدونن!
خیلی دلم میخواد عکس این آپارتمانای سر به فلک کشیده و لاکچری که باعث پُز دادنای ما شده رو بزنم کنار و ببینم روی این زمین ها، در گذشته ای که همه ی آدما توو یک سطح زندگی میکردن چند نفر عاشق هم شدن و بدونِ اطوار، ترس، تظاهر و فقط و فقط با دلشون با هم دیگه معاشقه کردن!
خیلی دلم میخواد برگردم به دهه های پنجاه و چهل و حتی قبل تر و البته هیچی رو کنار نزنم چون چیزی برای کنار زدن وجود نداره. در دنیای بدونِ اینترنت از پنهان کردن، دروغ گفتن و فریبکاری هیچ خبری نبود