سلام
صبح با صدای غازها بیدار شدیم البته من که نمی دونستم صدای غازه ولی خیلی باحال بود اول چشم هایم رو باز کردم بعد چند دقیقه طول کشید تا صاف بشم مامان فریزر درست گفته بود سرد شده بود من هم مچاله خوابیده بودم اصلا قشنگ تا خورده بودم انگار تا همه خواب بودم زود رفتم دوش گرفتم حموم آب گرم صبحگاهی توی ویلای جنگلی روستایی کلا همه استرس ها رو شست و برد.
بدی ماجرای گیسوم برای من فقط این بود که آنتن نداشتم هر چند هی میگفتم مهم نیست ولی مهم بود نمی تونستم پست های خبری رو بخونم و فوروارد کنم موهام رو بستم و لباس پوشیدم و از پله ها اومدم پایین پشت بلوک های سیمانی که همین جوری ریخته بودن وسط راه و به خیالم دیشب نبود یک کوچولوی موفرفری داشت به مرغ ها برنج می داد و نون خیلی لهجه شمالی داشت خیلی هم نامفهوم حرف میزد فقط فهمیدم اسمش هستی بود منه خرس گنده با فاصله از مرغ و خروس ها و اردک ها ایستاده بودم و هستی کوچولو داشت از نزدیک بهشون دونه می داد مامان فریزر نمی دونم از کجا یکهو نازل شد با هم سلام و علیک کردیم گفت چه خوب که زود بیدار میشی میخوابیدی دختر گفتم با صدای غازها بیدار شدم چنان زد توی صورتش و گفت خدا منو مرگ بده که بیدارتون کردن که من کلی شرمنده شدم
گفت دیپلم گرفته پیش دانشگاهی رو نخونده و با پسر دختر عمه پدرش ازدواج کرده شوهرش مهندس بود و عسلویه کار می کرد بیست روزعسلویه بود ده روز خونه خونه خودشون که یک ویلای دو طبقه بود یک ویلای دو طبقه هم به ما اجازه داده بودن ی دو تا هم سوییت داشتن می ساختن برای اجازه گفت گیسوم خیلی گردشگر می یاد بعد چون جنگل سرویس بهداشتی نداره و بهش نرسیدن کمتر کسی توی جنگل گیسوم که از بازمانده های جنگل های هیرکانی است کمپ میکنه رفتم تا ته باغ کدو چید با خیار و لوبیا سبز و یک عالمه سبزی فقط چند تاش رو میشناختم بعد هم رفتیم تا جلوی محل نگهداری مرغ ها و غازها و اردک ها مامان فریبرز روزی ۵۰۰ تا تخم مرغ و غازو اردک جمع می کرد بهم یاد داد آتی کاه هایی که کف زمین بود بگردم اولی تخم مرغی که پیدا کردم هنوز گرم بود اونقدرذوق زده شدم که می خندیدم به خاطر گپ و کفتمون بهم ده تا تخم غاز و مرغ داد اونهایی که کشیده تر بودند و بزرگ تر تخم غاز بودند تخم مرغ ها هم پوستشون کمی طوسی و کدر بود
بچه ها بیدار شده بودند دوش گرفته بودن چایی دم کرده بودن که من با تخم مرغ ها رسیدم از تنها سوپر مارکت روستاها هم اسپرسوی کاله خریده بودن. با پنیر و نون داشتم با هیجان درباره مرغ ها کشف کردن تخم مرغ ها حرف می زدم که فریبرز یک دونه ماهیتابه و که داخل چند تا خیال و گوجه بود با یک شیشه کوچولو روغن آورم بالا و بساط املت و نیمروی شمالیمون فراهم شد بچه ها پرسیدند اینجا نون بربری هم دارد گفت آره باید تا ته بریم بپیچیم دست چپ بعد هم با علی رفتن که نون بربری بخرند
با تخم غازها املت درست کردم تا بچه ها با نون بر گردن با تخم مرغ ها هم نیمرو خیارها قیافه نداشتند ولی عجیب خوشمزه بودند علی با سه تا نون بربری گرد برگشت برای فریبرز و خواهرش هم بستنی خریده بود پنجره رو به جنگل رو باز کردیم و توی خنکای صبح املت تخم غاز خوردیم با چایی و نون پنیر یک دونه شاپرک گنده هم اومد توی اتاق که کوفت من بدبخت شد اون همه خوشی خیلی موجود زشتی این شاپرک و خیلی هم سفته پاهاش مثل آره زیر میچسبید و جدا نمیشد کثافت مرض
مقصد بعدی مون شد استارا برای همین زدیم به دل جاده با فول آلبوم ابی
ادامه دارد ...