تولد بابا

سلام 

حالا از اینحایی که ایستادم واقعا همه شهر معلومه دوست ها و همکلاسی هام ها کدوم یک گوشه این شهر بزرگ دوست داشتنی یک پست دارند که اتفاقا خیلی هم مهمه و ذوق آفرین حالا دیگه خودمون همون حلقه اولی ها می تونیم تصمیم های بزرگ بگیریم کارهای بزرگتر انجام بدهیم حالا واقعا همه با هم درباره سوتی ها بحث می کنیم و اگر یک می یک ذره کوچولو همکاری بین بخشی بیشتر بود و این همه همه چیز توی ایران سیاست زده نشده بود. خیلی اتفاقات خوب تر می افتاد.ناهار امروز با بچه های زیبا سازی بودم کلی بحث کردیم کلی خندیدیم کلی خاطره بازی کردیم و بعد هم قرار شد در صورت تصویب طرح هامون زودتر دورهمی بگذاریم.

فردا تولد باباست کیک که میخرم برای کادو هم هیچ تصمیمی نگرفتم خودم از اینکه پول کادو بدهند خوشم نمی یاد فردا شب خونه بنفش هم باید برم کلی کار قول دادم انجام بدهم که هیچ کدوم رو اصلا سمتش هم نرفتم می خوام یک کاری انجام بدهم که برای خودم خیلی مهمه و خب به هیچ کدوم از بچه ها هم نگفتم امروز تمام مدت درگیر بود درگیر فکری و کاری انشالله که اتفاق خاصی نمی افته و همه چی درست پیش می‌ره 

پ.ن:چقدر برات متاسف شدم که ابن طوری پیچیدی بهم این همه اتفاقات سهمگین رو پشت سر گذاشتیم خیلی سخته آدم این همه بدشانس باشه والا 

چک صیادی

سلام 

چقدر خوب شده هوا خدا رو شکر کاش بارون هم بیاد و دیگه عیش تابستونی عیش میشه حسابی پارسال که کلاس ها مجازی بود به دعوت دکتر ادهم یک ترم دانشگاه اراک بودم فقط یک بار حضوری رفتم و با نامه درخواست دکتر همه چی اوکی بود سیستم ثبت نام و کلاس ها و نمره دهی خیلی عالی بود آموزش دانشگاه همیشه آنلاین بودند و پاسخگو ولی ولی امان از سیستم مالی اونها چیزی نگفتن منم چیزی نگفتم تا اواخر اسفند خود دکتر پرسید دانشگاه اراک باهات تسویه کرد گفتم نه خلاصه که خودشون کارها رو انجام دادند و بعد از تعطیلات خرداد از دانشگاه زنگ زدند که باید حضوری بیای اونقدر سختم بود این همه راه تا اراک برم من که شماره کارت و شماره حساب به دانشگاه داده بودم خب چه کاریه این همه راه برم چند بار هم از دانشگاه زنگ زدند که فلان روز تشریف نیارید حسابداری نیست شرمنده تون بشیم حالا اصلا من نه رفته بودم نه قصد داشتم برم تا اینکه امروز صبح در یک حرکت یکهویی رفتم اراک نرسیده به قم تماس گرفتم که امروز تشریف دارید که فرمودند بعله و این شد که ساعت ده و نیم دانشگاه بودم همه کارهای چک هم انجام شده بود مسوول امور اداری و مالی دانشگاه هم خیلی خیلی لطف داشتند و زود بقیه امضاها رو ردیف کردند و تا قبل از ظهر پول رو گرفتم و خوشحال شدم اصلا هم نمی دونستم اراک چه جایی برای دیدن داره و از خیرش گذشتم و برگشتم تهران نمی دونستم اینقدر مسیر راحتی داره وگرنه زودتر میرفتم به خدا 

یک مدل غوره در آب غوره دوست مامانم برامون آورده اونقدر خوشمزه است اصلا به ذوق اون میرم خونه دستورش رو هم توی نت سرچ کردم خیلی درست کردنش راحته ولی تا حالا خودم درست نکردم خلاصه که مزه بی نظیری داره 😋😋

پ.ن:چک و چک بازی که خر است ولی مسخره بازی چک صیادی خیلی حال بهم زن تره خیلی 🤢🤢

عینک کوچی

سلام 

کرونا دیگه کمرنگ شده و بازار مهمونی بازی رونق گرفته،امروز از صبح نمرات این ترم رو وارد کردم و لعنت به سرما داغون اینترنت که تا ساعت دو طول کشید بعد هم رفتم کمک بنفشه برای خرید و تهیه و تدارک مهمونی چهار شنبه شب برای اولین بار هم پاستای لوله ای سرخ شده خوردن که اصلا فکر نمی کردم این همه خوشمزه باشه خیلی عالی بود قرار شد برای مهمونی چهار شنبه درست کنیم به عنوان یک خوراکی هیجان انگیز.

مسافر خارجی مون اومد بهش گفتم که خیلی شاکی ام از اینکه این وقت شب اومدم وسط بیابون دنبالت بعد با هم قهوه خوردیم رفتیم تهران گردی و تازه من متوجه شدم که دیگه شب های تهران روشن نیست از اون وقتی که به خاطر کمبود برق چراغ های اتوبان ها رو کم کردند و کم نور همچنان همون طوری معتبر تهران بی نوره ولی خب خدا رو شکر چند تا کافه شاپ بگیر و ببر سیار بودند که تونستیم ساعت چهار بامداد قهوه بخوریم حرف بزنیم دور میدون آزادی بچرخیم و استوری بگیریم و تا بام شهرک بریم بعد هم یه عینک  آفتابی کوچی به عنوان سوغاتی هدیه گرفتم که همه اون غر زدن ها رو شست و برد.

آدم ها با برات مهم هستند که دنیالشون می‌کنی توی شبکه های اجتماعی پیگیرشون هستی عکس پروفایلشچن رو چک می کنی چه می دونم کوچکترین تغبیراتشون زیر نظرته یا برات مهم نیستند اصلا نمی دونی کجا هستند چی کار می کنند چی می پوشند چی می خورن اونقدر لذت میبرم که حجم اینترنت مصرف می کنی برای پیگیری وقت میگذاری ریز به ریز همه نوشته ها رو می خونی برات مهمه که کامنت بگذاری آخ آخ اصلا بهش فکر می کنم جیگرم حال می یاد 😀😀😄😄

پ.ن:نصف شب دلم تک تک چهارتایی میخواد با نسکافه هیچ کدوم رو هم نداریم توی خونه 

 

چرا ازدواج نمیکنی عزیزم ؟

سلام

از گرمای هوا متنفرم از هوای گرم متنفرم آدم ها توی تابستون داغ زودتر عصبانی می‌شوند آدم ها تند تند حموم نمی روند و بوی سگ مرده می‌گیرند آدم ها اپل واچ دستشون می بندند بعد دهنسون بوی راسو میده کلا از گرما متنفرم از این همه داغ بودن از گل ها و درخت های پلاسیده از بو های گرم آخه چرا توی تابستون عطر کوکو شنل می زنید از سر درد به خاطر گرما متنفرم.

از الان عزا گرفتم برای اینکه ساعت سه بامداد باید برم فرودگاه امام خمینی آدمی که سواد داره ایرانی بوده کلا سه ساله رفته خارج از ایران فلج که نیست خودش از هواپیما پیاده میشه ساک هایش رو میگیره بعد از جلو همون جلوی در فرودگاه می دونه اسنپ بگیره چرا باید بریم دنبالش مکه آژانس هستیم بعد دیگه ایشون رو نمی بینم تا شب رفتنشون که باز ما رو بی خواب می کنند که می‌خوان از اینجا برن فرودگاه نه اینکه خیلی ما رو دوست داشته باشند ها نه بابا چون از خونه ما ارزون تر میشه تا فرودگاه امام خمینی رفت یعنی بیشعوری در بعضی ها ساحل ندارد آی خدا 

پ.ن:

دوست و آشناهای مامانم هر روز به مامانم می‌گن خوش به حالت که دخترت شوهر نکرده، ما هر روز یه بدبختی داریم. یه روز دعوا، یه روز نوه‌داری، یه روز غصه جابه‌جایی خونه...

همونا وقتی من رو می‌بینن: دختر به این خوبی حیف نیست تنهایی؟ چرا ازدواج نمی‌کنی عزیزم؟؟

تیرماه گرم گرم

سلام 

کاش این روزهای کشدار و سکوت های تلخ تموم بشه از هر آدمی هر کاری بر می یاد کوچک و بزرگ و پیر و جوان و زن و مرد هم نداره آدم ها در کسری از ثانیه عوض می‌شوند 

چند سال پیش به یک رفیقی ایده دادم با پولی که دستش داشت با وام بانک مسکن و پول رهن یک واحد آپارتمان توی محله نواب بخره امروز خیلی اتفاقی دیدم آپارتمان های صد وده میلیونی اون زمان شده یک میلیارد و صد میلیون اون رفیق به فاصله چند ماه هار شد یک عالمه دری وری گفت تهمت زد بعد هم محل کار من تغییر کرد دیگه ندیدمش یک زمانی اینجا رو می خوند من هیچ وقت نبخشیدمش و آرزو میکنم برای رسیدن به هر چی توی زندگیش اونقدر سگ دو بزنه که جونش در بیاد امیدوارم که هیچ وقت روی خوشی در زندگی خصوصی و کاریش نبینه به حق پنج تن الهی آمین 

پ.ن:گرما رو دوست ندارم،رفت و آمد توی این گرما با این همه استرس نتیجه اش میشه حالت تهوع 

پ.ن۲:راستی حال مرا میدانی؟؟