سلام 

اون روز که برای استاد توی دایرکت اینستا گرام پیام گذاشتم که سلام من به کمکتون احتیاج دارم تا جواب بده و برم بشینم بدون هیچ آداب و ترتیبی طرح بنویسم با نظارتش بیست وچهار ساعت بیشتر طول نکشید اونقدر از کمکش مسرور شدم که وقتی شهریار بد اخلاق و احمق زنگ زد گفت :خب می تونی شروع کنی. نتونستو ا ز طرحت هیچ ایرادی بگیرم .تا ذوق خودم فروکش کنه استاد اولین کسی بود که زنگ زدم و گفتم سلام طرح پذیرفته شد هووورا،استاد فقط گفت آفرین خدا رو شکر که تلاش هایت نتیجه گرفت یک بار دیگه جمله رو بخونید :گفت خدا رو شکر که تلاش هایت نتیجه گرفت اصلا منت نگذاشت که ببین من کمکت کردم ،مگه میشه سید طرحی بنویسی و  کسی توی مطبوعات باهاش مخالفت کنه ؟؟اینه دختر جان من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم .هیچی نگفت فقط گفت تلاش خودت به ثمر رسید خدا رو شکر ..اون روز یک عالمه خدا رو شکر کردم که هنوز آدم های مهربون هستند و هزار بار شکر که این آدم مهربونم ها هوای منم دارند.دوستم هستند ...استادم بودند و وقت هابی که به کمکشون احتیاج دارم بی منت کنارم حضور دارند .

توییتر بازی رو تازه یاد گرفتم .دوست دارم یک عالمه دنبال کننده داشته باشم اما خب ندارم هنوز زیاد راه و چاهش رو بلد  نیستم ولی چند تادوست پیدا کردم بده بستون داریم یک عالمه آدم رو هم فالو کردم.وسط توییت بازی هام یکهو یکی میگه بیایید بریم نمایشگاه بهاره غرفه بگیریم یک کوفتی بفروشیم می نویسم خیلی خوبه من هم فروشنده هم سر زبون دارم هم خونگرم و اجتماعی ام در جا پیام میده تو گزارش بنویس من هر گزارش و نخونده برایت حق التحریر می ریزم بلد نیستم توی فضای توییتر چت کنم برایش توی تلگرام پیام می فرستم که چی میگی میگه آزاده من گزارش های تو رو می خواهم هرچی باشه یک عالمه هم می نویسه اما حال ندارم بمونم چی نوشته   میگه فردا بهت زنگ می زنم هر روز یک گزارش می خواهم می گم نمی تونم بنویسم میگه تو بنویس شده ۵۰۰ کلمه فقط بنویس فردا زنگ می زنم .🤔🤔🤔

با لباس غواصی باید اینستا گرام رو باز کنی وگرنه غرق میشی همه زدم توی کار استوری بارونی ،رانندگی زیر باران ،قدم زدن زیر باران ،صدای باران ،باران ، باران  آره مررسی که پشت فرمون و توی اتوبان در حال پخش موزیک بارون و زیر بارون  برامون استوری می گذارید ما دوست داریم خودمون بدبختیم ماشین نداریم اتوبان هم نمی دونیم چیه کلا کلا شرمنده محبت شما میشیم که برامون این واقعیت ها رو توی استوری به نمایش می گذارید والا به خدا .

 

لیست تلگرام. و بالا و پایین می کنم حوصله هیچ کسی رو ندارم چرا دروغ حال از بعضی ها هم بهم می خوره هیچ کسی هم نیست چت کنیم از چت های اداری و کاری و رسمی متنفرم دلم یک پیام خودمونی چطوری ؟کجایی؟ می خواهد.ادم ها برام جذابیت ندارند.با خواهری چت می کنم اما کار داره زود آمار کارهایی که برای انجام دادیم رو می گم و می رسیم به خداحافظی.چقدر حوصله ام سر رفته ..

توی گروه باشگاه هنوز دعواست سر طرح ترافیک .توی گروه شهری هم همه متحد شده اند که کاری کنند معاون ترافیک شهرداری تهران استعفا بدهد این حجم عظیم از آدم های خنگ نمی دونم چطور روزنامه نگار شده اند انگار اینجا اروپاست فقط شعار می دهند.ترجیح می دهم با لباس غواصی و کپسول اکسیژن توی اینستا بچرخم تا اینکه اراجیف بخونم .استوری رییس بزرگ درباره یک تحول بزرگه تبریک می نویسم و یاد آوری می کنم کمکی خواستید روی من حساب کنید رییس بزرگ در جا جواب می ده مگه تو الان روزنامه فلان  نیستی ؟؟می نویسم نه نیستم حتی نمی پرسه چرا نیستی میگه فردا منتظرتم می گم رییس بزرگ جان کجا منتظری ؟؟بریم قلیون آیا ؟؟می نویسه فردا دو بیا تحریریه تا قبل از جلسه شورای تیتر حرف بزنیم فعلا یک صفحه اجتماعی داشته باش تا اون طرف سال ساز و کار مناسب فراهم کنم .می نویسم رییس فردا آخر بهمن ماهه و یک ماه تا پایان سال هست بیام ؟؟می نویسه باید برای اون طرف سالت ساز و کار فراهم کنم .نمی نویسه حالا ببینم چی میشه ..چرا زودتر نگفتی ..بیکاری الان ؟واقعا کار نیست .. دستم بسته است ..چارتمون مشخصه .. می نویسه فردا پاشو بیا و من این طرف چشم هام پر از اشک میشه به خاطر این همه خوبی.فردا می خواهم برم جایی که یک زمانی خونه ام بود و دوستش داشتم حس کسی رو دارم که بعد از سال ها می خواهد برگرده ...

پ.ن:داره می باره بارون و تو نیستی ....