سلام

کارهای خونه نصف و نیمه تموم شدن هی باید برم برگردم چک کنم ببینم چیزی باقی مونده یا نه بعد الان وسط این  شلوغی و پول خرج کردن یکهویی دلم شمال می خواهدو حرف زدن ..شمال رو که نمی تونم برم داستان تکراری اجازه ندادن بابا و محدودیت ها رو دیگه همه می دونن اما حرف زدن رو باید یکی باشه دلم می خواهد از هفت تیر داد وازن دولت پیاده بیام و ریز ریز حرف بزنم و به کفش هامون نگاه کنم  پیاده می یام اما ...یک روزتوی پیاده .وی هامون یک سفره خونه پیدا کردیم که هیچ وقت نرفتیم همون موقع که دیدیمش دیر وقت شده بود قرار شد بعداً سر فرصت بیاییم تستش کنیم .اما نشد.امروز که از همون مسیر پیاده  اومدم خودم رفتم خیلی خوب بود به این خلوت کردن با خودم احتیاج داشتم .

پ.ن :میشود یک لطفی در حق هم بکنیم؟

میشود برای دیگران از درد ها و مشکلاتِ شخصی مان نسخه نپیچیم؟
امکان دارد وقتی خبر نداریم علتِ دلخوری دو نفر چیست و کدام یک مقصر هستند
تجربه های تلخمان را در اختیارشان نگذاریم؟
کاش بدانیم هیچ مشکلِ عاطفی یا خانوادگیِ دو نفر دقیقا شبیه به هم نیست که راه حلش یکی باشد...
گاهی محبت های از سر دلسوزی مان را که به خوردِ عزیزانمان میدهیم ؛
نتیجه اش فقط "مسمومیتِ رابطه "ایست...