پست نوشتن از خونه خواهری
چشم هایم رو بستم و باز کردم دیدم توی یک شهر دیگه ای هستم که با شهر خودم خیلی فرق داره بابا بالاخره راضی شد که دختر وسطی اش تنهایی بره سفر فکر کن تا مدتها ذوق داشتم .ذوق مسافرت رفتن تک و تنها بدون اینکه کسی پیشت باشه به من بود با پای پیاده می آمدم تا همه شهرهای طول مسیر رو ببینم . خواهری و شوهرش اومده بودند استقبالم . شب اول بیستون و طاق بستان و چند تا پارک دیگر رو رفتیم و گشتیم بعد هم دم دم های صبح رفتیم جیگر خوردیم و چقدر خوش گذشت تا ظهر با سمانه حرف زدیم از خونه تعریف کردم و از دلتنگی های وقت و بی وقت مامان بعد درباره مهمونی ای حرف زدم که جایش خالی بود و خوراکی هایی که مامان هنوز هم از هر کدامشان دو تا می خره . از خواهر زاده ها و برادر زاده هامون گفتیم و خندیدیم بعد هم فیلم عروسی دیدیم و درباره تک تک مهمون ها حرف زدیم . از مهمونی هایی که تنهایی رفته از خواهر شوهر و مادر شوهر گفت و گفت بعد مثل اون وقت ها که با هم جیک تو جیک بودیم کنار هم خوابمون برد .
دیشب به خاطر من سمانه مهمونی گرفته بود طفلی حسابی به زحمت افتاده بود من نشسته بودم و اون مثل فرفره کارها رو انجام می داد و درباره زندگی اش حرف می زد . شوهرش هم تند تند می رفت خرید می کرد و ریزه کاری ها رو جمع و جور می کرد موقع شام که میز رو چیدیم باورم نمیشد خواهر کوچولو این همه کار یاد گرفته باشه و مهمونداری بلد باشه تا خود صبح ورق بازی کردیم و چایی و میوه خوردیم .
همه کارهای روزنامه به گردن پنگوله می دانم که از پسش برمی یاد دیروز که مشکلی پیش نیومد اما امروز بدون اینکه منتظر تایید نهایی صفحه باشه گذاشته بود و رفته بود آرش هم عصبانی زنگ زد که خبر یک و بخشی از باکس ها مشکل دارند تا پیدایش کنم و دوباره بفرستمش بره خبرها را چک کنه یکم طول کشیدعهد کرده بودم توی تعطیلات طرف اینترنت نروم اما دلم نیومد به وبلاگم سر نزنم بعد هم دوست داشتم یک پست بنویسم تا همه اون چیزهایی که دیده ام یادم نره . امروز رفتم بازار قدیمی کرمانشاه را دیدم چقدر رنگ داشت پارچه هایی که با دست ملیله دوزی شده بودندو حسابی چشم بالاشون رفته بود . با رنگ های شاد و روشن بعدش هم پارچه ها رو قواره ای می فروشند فکر کنم هر قواره ۳ متر باشه قیمت ها هم بین ۲۵ تا ۵۰۰ تومن در نوسان بود که خب بستگی به جنس و کار انجام شده روی اون داشت .راستی اینجا بلال رو کباب نمی کنند بلال آبپز می فروشندفروئشنده ها دور گرد با چرخ دستی بلال های آبپز شده رو با نمک سرو می کنند . بازار ادویه اش پر از خلال های درجه یک بود کرمانشاهی ها برای مهمون هاشون خورشت خلال درست می کنن که خیلی پر گوشت و چربه خیلی هم خوشمزه است . بعد هم نون برنجی خریدیم وبا ادکلن راستی قیمت ادکلن اینجا از تهران خیلی ارزون تره البته باید جنس اصل رو از فرع تشخیص بدهی تا کلاه سرت نرود بعد هم با سمانه رفتیم بازار طلا فروش ها که شبیه بازار طلا فروش های تهران بود دوست دارم لباس کردی بدوزم تصور آزیه چاخالو توی لباس چین چینی و پر زرق و برق کردی بامزه است مگه نه ؟؟؟
به من داره خوش می گذره شام و ناهار مهمونی پشت مهمونی بعد هم ورق بازی و خنده و شوخی اما مامان دلتنگه دوست دارم دوستهای کرمانشاهی ام رو ببینم و بعد بروم خونه خونه خودمون پیش مامان و بابا الان که مامان زنگ زد از صدایش معلوم بود که گریه کرده دلم الان برای مامان خیلی تنگ شده می دونم که روی تختی ام رو برای هزارمین بار مرتب کرده روی لپ تاپم دستمال کشیده و لباس هام رو تا کرده و گذاشته کنار تخت . بعد هم گریه کرده الهی من دورت بگردم که این همه مهربونی . و من دلم برات تنگ شده
پ.ن.۱:
ابر نمیبارد/ عمر ادامه دارد/ و مرا غزلی به یاد مانده است
پ.ن.۲:
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست![]()
درخت دافعه دارد که سیب می افتد