سلام
عید بندگی هاتون مبارک دیگه از تعطیلات طولانی خوشحال نمیشم و این یعنی یک قدم دیگه به پیری نزدیک شدم حالا خیلی چیزها دیگه من رو عصبانی نمی کنه از طرز حرف زدن آدم ها متوجه میشم که دارن می پیچونند یا حرف راست می زنند بعد یک وقت هابی میرم توی فکر یاد همه اون روزهایی می افتم که میرفتم پیش رییس و با آب و تاب برایش حرف می زدم یادم هست که فقط شنونده بود آخر همه غرغر ها و درد دل کردن ها و گفتن از روز مرگی ها و کلافگی ها بک چایی خوشمزه بود که خودش درست می کرد با ترکیبی از چند تا گیاه دارویی و دمنوش که با نبات مزه خیلی خوبی داشت.دلم برای تراپی هامون تنگ شده یک زمانی رییس هم اینجا رو میخوند نمی دونم الان هم می خونه یا نه ولی رییس خیلی مخلصیم ماچ بهت.

تعطیلات عید فطر با یک سرماخوردگی مسخره سپری شد،با بدنی کوفته و سرفه های خشک و فین فین کنان دست مامان همچنان توی گچ است و کار کردن برایش خیلی سخته ها چند که مامانم مهارت بالایی در استفاده از دست چپش داره ولی خب باز هم به کمک احتیاج داره با حال نزار کارهای خونه رو انجام دادم به سرماخوردگی فحش دادم اصلا تف بهش خیلی آدپ رو داغون می‌کنه با قرص و شربت خودم رو سرپا نگه داشتم و خماری و فین فین بودن همچنان ادامه دارد.

بچه ها رفتن دهکده گیلاس الان همه درخت های باغ غرق توی شکوفه های سفیر و صورتی هستند پر از زنبور های خنگ و پروانه هابی که فقط از دور خوشگلن خرطوم های خیلی بلند و وحشتناک دارند،من هم باید میرفتم ولی به خاطر مامان نشد البته که این روزها خودم هم آدم درونگرا تری شدم سر ظهر که داشتم آب برنج آبکش می کردم و با خودم حرف می زدم نسیم زنگ زد حال مامان رو پرسید بعد هم بدون اینکه حرفی بزنه گوشی رو داد به عمو رشید، عمو رشید سرایدار باغ گیلاسه باهم دعوامون شد اول ولی بعد کلی رفیق شدیم اونقدر با صدای بلند حرف می زد که مجبور شدم گوشی رو بگذارم روی میز آشپزخونه گفت دختری چرا نیومدی؟ گفتم مامانم دستش شکسته داد زد با مازو دست مامانت رو ببند گفتم چشم بعد هم گوشی رو ول کرد و رفت نسیم و هدا و حسام و اون طرف از خنده مرده بودند نسیم گفت الو عنتر خانم با اینکه رفتی توی قیافه و با ما حال نمیکنی ولی جات اینجا خالیه دلم پر زد برای دورهمی هامون ولی گفتم جدا از وضعیت مامان خودمم سرما خوردم اگه می اومدم برای فنچ هاتون تهدید بودم تماسمون که تموم شد به باغ گیلاس فکر کردم به اون سالی که عمو رشید کندوی عسل وحشی بهم نشون داد ساعت سه و نیم صبح باهم رفتیم توی باغ اولین گفتگوی گنجشک ها رو شنیدیم گوسفند ها رو بردیم تا دشت بعد هم عمو کندو رو نشونم داد کنار یک تخته سنگ اندازه یک سینی بزرگ بود یک عالمه هم گیاه های دارویی بهم نشون داد خواص هر کدوم رو هم می دونست برگشتیم تازه ساعت ده صبح بود شکوفه های گیلاس یک بوی تلخ دارند بیشتر خوشگلن تا خوشبو.

خیلی وقته مسافرت یکهویی نرفتم ،می نویسم حاضرم یک جون از جون هام کم بشه ولی الان برم شمال بعد جمله ام رو پاک می کنم مسافرت حس و حال میخواد حتی اگر مقصد معلوم نباشه باید حالت خوش باشه من این حلقه رو ندارم حالم خوش نیستم وگرنه شمال و جنوب و شرق و غربش اصلا فرقی نداره.

بعد از مدت ها رنگ روشن می پوشم بابا میگه آهان حالا شد چیه این مشکی دست از سرش بر نمی دارید موهام رو مرتب می کنم و از توی آیینه به بابا میخندم بعد با خودم توی آیینه چشم تو چشم میشم خیره به خودم نگاه میکنم پلک هم نمی‌زنم نمی دونم چقدر طول می‌کشه اما یک قطره اشک داغ از گوشه چشمم لیز میخوره روی لپ هام.

قراره با سه تا پسر بچه شیطون دربی ببینیم من که فوتبالی نیستم اما قول دادم که با هم فوتبال تماشا کنیم براشون نوشابه قوطی میخرم چون فکر می کنند مرد شدند و مردها باید نوشابه رو توی قوطی بخورند کنار مرد شدنشون بستنی و چیپس و پفک هم هست شورت و لباس ورزشی پوشیدند و به ردیف نشستند رو به روی تی وی هر سه تا با هم حرف می زنند یک دوجین اسم ردیف می کنند که من فقط بیرانوند رو میشناسم اونقدر بامزه حرص می خورند که دوست دارم لپ هاشون رو بکشم بازی که شروع میشه حرص خوردن های این سه تا هم اوج میگیره هر سه تا قرمز هستند ولی برای استقلالی هایی که وجود ندارند خط نشون میکشند و کری می خوانند صحنه های بازی رو تحلیل می کنند میوه می خورند با دهن پر داد و بیداد می کنند و بالاخره عیسی آل کثیر گل میزنه اونقدر داد می زنند و خوشحالی می کنند. که انگار وسط استادیوم دارم فوتبال نگاه می کنم بعد هم ده دقیقه مونده به پایان بازی یکهو می افتن به جون هم و همدیگه رو کتک می زنند به والله اگر متوجه شده باشم چرا به جون هم افتادن خلاصه که پرسپولیس برنده میشه و دربی صدم میره پی کارش

پ.ن:وقتی آشغالارو میذاری دم در، میری بهشون سر بزنی ببینی در چه حالن؟؟
مسلما نه!
پس از پیگیری افرادی که از زندگیت بیرونشون کردی دست بردار.