سلام

شاید باورت نشه ولی من همه عکس های دیروز همه خبرگزاری ها رو دیدم شاید تو هم تو هم توی عکس ها باشی🥰🥰

خدایی فروردین چقدر ول نکن و گیره عید تموم شد ماه رمضون داره تموم میشه ولی همچنان فروردین هست🤦🤦

همه دختر ها امروز بدون حجاب اجباری اومده بودن سر کار از اینکه بخش خصوصی گیر روسری و مقنعه نیست خیلی خوشحالم و از اینکه زن ها و دختر ها این بار مصمم هستند برای تغییرات خوشحال تر آفرین به این همه شجاعت ساعت یک و نیم باید میرفتم خبرگزاری جلسه دختر های اونجا مقنعه نداشتند ولی همه روسری های رنگ روشن و شاد پوشیده بودند به قول صدرا محقق این از شنبه گفتن آقایون یک بازیه جدیده که اصلا هم. قرار نیست جدی بشه این دو قطبی مسخره ای که توی جامعه راه انداختن اونقدر خطرناک است که باید خیلی زود تعیین تکلیف بشه از خدا می‌خوام سر اجرای این تغییرات دیگه یک قطره خون هم از دماغ کسی نیاد الهی آمین.


افتادم وسط یک دعوای مالک و مستاجر که خیلی روی اعصاب هستند مستاجر یک خانواده است با دو تا بچه بعد آقاهه چون فشار آب کم بوده داخل پکیج اسید ریخته که شستشو بشه همه لوله ها پوسیده و دیگ پکیج منفجر شده اونقدر اسید داغون بوده که رادیاتور ها هم سوراخ شدند بعد پر رو زنگ زده که شما مالک هستید بیایید پکیج رو درست کنید. سه ماه هم اجازه نداده البته که قبلاً هم ماهی سه میلیون تومن اجاره رو به صورت هفته ای ۷۰۰ هزار تومن واریز می کرد نه یکجا خلاصه که از اول هم مشکل دار بود القصه کار کشیده به شکایت و شکایت داری و کارشناس قوه قضاییه اومد و اعلام کرد که مستاجر اسید ریخته و باعث خرابی شده و باید خسارت بده سه ماه هم اجاره معوق داره جدا از اون امروز همسایه طبقه پایین زنگ زده که زندگی من به گند کشیده شده و سقف داره می یاد پایین گند اب زندگی من رو برداشته چی کار کنم ؟ به مستاجر اعتراض کردم گفته به من ربطی نداره با مالک حرف بزن
یعنی دو تا آدم به اصطلاح عاقل و بالغ نمی تونن با حرف زدن مشکل رو حل کنند و کار کشیده به شکایت و شکایت داری به این وسط مالک به من زنگ میزنه دو ساعت خط و نشون می‌کشه از اون طرف هم مستاجر زنگ میزنه هی میگه میگه میگه اصلا داغون شدم خودم کم درگیری فکری و کاری و خانوادگی دارم این ماجرا هم شده قوز بالای قوز.

کابوس های شبانه ام هزار برابر شده اونقدر توی خواب می‌دوم و نفس نفس می زنم که با چشم های اشکبار و بدنی خسته از خواب می پرم بعد هم هر کاری می کنم دیگه خوابم نمیبره پای چشم هام گود افتاده به شدت هم پرخاشگر شدم این جور وقت ها نه دوست دارم چیزی رو تعریف کنم نه درباره حالاتم حرف بزنم دوست دارم سکوت باشه من باشم گاهی بارون بیاد چایی به راه باشه مثل شبح توی خونه راه برم و اونقدر سرم رو توی بالش فشار بدهم و گریه کنم که اشک هام تموم بشه.

پ.ن:
براش نوشتم
"اگر یه روز من نبودم، حتی اگر صد سال هم بگذره، با چی یاد من میفتی؟"
گفت:
"هر چیزی که سبک باشه!
یه پری که توی آسمون رقصون رقصون میاد پایین. نسیمی که آروم میاد از کنار صورتم رد میشه. وقتی بارون بیاد، از اون بارون ریزا. نور صبح که بزنه. نور صبح آرومه، چشمو نمی‌زنه...
با همه‌ی اینا یادت می افتم. من یادت میفتم، حتی اگر نباشی!
حتی اگر خودت نخوای به یادم باشی. یادت میفتم، چون همیشه یه گوشه از قلبم هستی، یه گوشه از زندگیم!"