کلینج کن
سلام
باید برای یک وب سایت لوس و زرد و خاله زنک چند تا محتوای لوس و بی نمک و به درد نخور و خاله زنک تر تر تولید کنم و اصلا باورم نمیشه که همچین کاری رو فقط و فقط به خاطر پولش قبول کردم هر جمله ای که می نویسم حالت تهوع می گیرم ولی خب پول مهمه و پول نداشته باشی فقیر میشی و من از فقیر بودن متنفرم.
کلینچ؛ یک آغوش ایستاده برای دوامآوردن
در بوکس و برخی از ورزشهای رزمی یک تاکتیک دفاعی وجود دارد به اسم کلینچ.
شاید دیده باشید که وسط مبارزه، یکی از آنها دیگری را در آغوش میگیرد و تنبهتن به او نزدیک میشود؛ البته برای چندثانیه، چون اگر کمی طول بکشد، بهاخطار داور باید از تنِ حریف جدا شود.
کلینچ یکجور موقعیت درگیری ایستاده در بوکس است که برای در امان ماندن از ضربههای طوفانی و پشتِ سرِ همِ مشتهای حریف که تو را از رمق انداختهاند یا نفسی برایت نگذاشتهاند، از آن مدد میگیری تا نفسی تازه کنی و کمی زمان بخری. اینطور که رقیب را بغل میکنی یا بهتر بگویم، در آغوش میگیری تا از ضربهها و مشتهای بیامان او درامان باشی.
امشب که داشت تفاوت کلینچ را با حرکت دیگری به مهر برایم توضیح میداد، بیمقدمه گفتم من وقتهای زیادی، نه در رینگ، که در زندگی، غم را کلینچ کردهام. سوگواری را کلینچ کردهام. ناملایمات را کلینچ کردهام و خیلی چیزهای دیگر را که من را از رمق انداخته بودند.
گفتم هروقت از زندگی سیر میشوم به زندگیکردن پناه میبرم. دارم از زندگی مشت میخورم اما دست میاندازم دور تنش و خودم را تماما به او میچسبانم. گفتم وقتی مشتاقانه به زندگی بپردازی یا کلینچ کنی، انگار قوت و زورش کمتر میشود و مشتهای کمقدرتتری حوالهات میکند.
گفتم کلینچ در بوکس مثل همین مشتاقانهزیستن وسط غمهای بزرگ است. پناهبردن از زندگی به خودِ زندگی.
پناهبردن از حریف به خودِ حریف.
گفتم دعوای مادر و کودک را دیدهای؟ مادر که اخم میکند و تشر میزند، کودک به گریه میافتد، اما باز هم از قهر مادر، دوباره به آغوش او برمیگردد.
گفتم همهٔ ما توی زندگیهایمان خوب بلدیم که کلینچ کنیم و جوری به آغوشِ همانچیزی پناه ببریم که رنجی به ما میرساند، تا دستآخر بدون شکست از رینگ خارج شویم.
گفتم وقتهای مکدرشدن خاطرت یا وقتی که خیال کردی غم بین جفتمان عمیقتر و عمیقتر میشود، کلینچ کن. با کلینچکردن است که میشود دوام آورد و به مبارزه ادامه داد. گفتم ما مردمی هستیم که همیشهخدا کلینچ کردهایم تا بالاخره روزی، داوری منصف، دستمان را بهنشانهٔ پیروزی بالا ببرد. گفتم ما به آغوشهای ایستاده وسط رینگ است که زندهایم.
پ.جایی را ترک کردم که در آنجا خوشحال نبودم و ترک آنجا نیز مرا خوشحال نکرد…
درخت دافعه دارد که سیب می افتد