سلام
بدن درد دارم اونقدر که قدم از قدم نمی تونم بردارم قبلا هر اتفاقی می‌افتاد میگفتن کروناست شک نکن الان هم میگن انفولانزاست شک نکن کلا شک ندارم ولی جون هم ندارم قشنگ انگار تریلی از روم رد شده همه استخوان هام درد می‌کنه مامانم میگه از آلودگی هواست بعد هم تند تند دمنوش های بدمزه و بی مزه رو ردیف می کنه کنارم نه گلو درد دارم نه تب فقط بدن درد دارم و بی حالم خدا رو شکر که این چند روز دانشگاه ها رو تعطیل کردند وگرنه من که اصلا نمی تونستم راه برم،دوست دارم پتو رو بکشم روی سرم و کنار بخاری مچاله بشم و دور بشم از این همه درد از این همه سیاهی خواب رویای فراموشی هاست.

همه چی سیاه شده آدم ها عصبانی و بی تفاوت شدند آسمون سیاهه هوا آلوده است کمی که راه میرم از زور سرفه می خوام خفه بشم ماسک هم فایده ای نداره همه خبرها بد و منفی و استرس زاست دیگه حال و توان بحث کردن ندارم کسی که تا الان با این همه اتفاق ادای آدم های بی طرف رو در می یاره و هی زر می زنه خرابکاری ناامنی به وجود می یاره از همین نفهم بودنش نون در می‌یاره در واقع پول میگیره که نفهم باشه بخدا

خواب دیدم یک عالمه انار توی یک سبد حصیری بود من انار دوست ندارم اما یک انار خوشگل از توی سبد برداشتم اونقدر بزرگ بود که توی دستم جا نمیشد حتی یادم هست انار رو بو هم کردم هیچ بویی نداشت ولی پوستش مثل چرم براق و خوش رنگ بود چند تا از انار های داخل سبد حصیری رو هم مرتب کردم همه شون درشت و خوشگل بودند.

پ.ن:واقعاً دردناکه، وقتی آدما بهت می‌گن قوی باش ولی هیچ تصوری از سختی ای که داری می‌گذرونی، ندارن!