سلام

ماه رمضون هم نصفه شد و تموم . اما خدایی پدر م در اومد . هی رفت و آمد توی این گرمای هوا وتشنگی وحشتناک اون هم برای منی که هر باربیرون می روم حتما آب میوه می خورم دردناکه  خوبی ماه رمضون این بود که هم وزن کم کردم باز و هم سایز همون چیزی که می خواستم بود و بعد از مدت هایی که از رژیمم گذشته  است و هی می گفتم دیگه نمی تونم چیزی نخورم و رژیم بگیرم با فراق بال چشم از خوراکی های خوشمزه بستم و شکلات و نسکافه و های بای  جان را نادیده گرفتم . حالا که نصف باضافه  دو روز از ماه رمضون گذشته خواهش می کنم برای خدا روزه بگیرد و سگ نشوید والا اگر بهتون فشار می یاد چه کاریه روزه گرفتم . نگیر . راه انداختن کار مردم از آب و غذا نخوردن خیلی مهمتره .باشد که رستگار شوید .

امسال چقدر افطاری رفتم . یک شب فقط خونه بودم . چهار شنبه های دوست داشتی و افطاری های هیجان انگیز  که اعتراف می کنم جدا از حرف هایی که با هم می زنیم و جیک جیک کردن هامون قلیونش برای خیلی هیجان داره و دوستش دارم . بعد هم از اونجایی که زمان افطار خیلی دیره من هی می گم بریم و برپا و از این حرف ها بعد جینگولی مستان تا ایستگاه مترو پیاده می آییم و خیلی خوبه . نه از تاریکی می ترسم نه از گربه هایی که دنبال شکارن و چشم هاشون برق برق می زند . اون یک تیکه پیاده روی  که میرسه به ایستگاه مترو رو خیلی دوست دارم .بک شب هم رفتم مهمونی افطار خبرگزاری که خب همه با خانواده اومده بودند و اصلن یک وضی بودها . خیلی خوب بود. یک عالمه زبون ریختم و درخشیدم .با دبیرمون و مامان نورا و بچه هاشون کلی عکس انداختیم و در کمال ناباوری بین  اون همه آدم کمک هزینه سفر مشهد برنده شدم .خیلی خوب بود .

مدت است چیزی نخریدم . نه اینکه پول نداشته باشم ها نه بابا اصلا وقت نمیشه که بریم خرید . دیشب با مینایک تاپ اسپانیولی دیدم قهوه ای نسکافه ای ریش ریش هم داشت از این یقه قایقی ها که خیلی خوشگل سر شونه های آدم می افته بیرون هم میشد با دامن بپوشیش هم با شلوار لی خیلی گرون بود . البته که حتما مشتری داره که این قیمت های نجومی رو روی اجناسشون می گذارند . اما من دلم نمی خواهد 200 تومن پول تاپ بدهم . والا

دلم سفر می خواهد . هی گفتم شمال و شمال جور نشد . البته که حمید رضا میگه بیا یک روزه بریم و برگردیم اما می دونم که توی راه همه اش به جون هم می افتیم و با هم دعوامون میشه . حالا یک پیشنهاد هیجان انگیز  هم دارم و اون سفر به اروپاست . دختر عمه ام بعد از 18 سال اقامت در بلژیک الان برای انجام یک عمل جراحی اومده تهران بعد خب خیلی تلفنی با هم صحبت می کنیم . برایش از چند تا دکتر وقت گرفته بودم و رفته بود و نتیجه هم گرفته بود . لابه لای همین تشکرات  معمول پیشنهاد داد که باهاش برم .با مدارک خبرنگاریم می تونم  ویزای شینگین بگیرم بدون گیروگور و اگر این طوری بشه می تونم پاریس و اسپانیا و آلمان و هلند رو هم ببینم . 21 روز برم قلب قاره سبز خوش گذرونی . می تونم بروم آلمان برادرم رو ببینم . اصلا خدا رو چه دیدی شاید هم موندم همون جا . تا اینجاش که هی می گم می روم و خیلی خوش می گذره و اینها مامان هم پایه است . اما همین که می گم شاید موندم مامان میگه تو غلط می کنی .

یک هفته است دستم درد می کنه  دست چپم سنگین تر از قبل شده . دکتر صدری میگه درد ست که به سر شونه می خوره و این علایمی که تو میگی خیلی خطر ناک و جدیه . من می دونم چون ترسیدم این حالت بهم دست داده . ترس دست از سر من بر نمی داره. من وحشت زده شده ام . و حالا حالاها این درد با من هست .

پ.ن: مامانم خیلی زن خوبیه..

از اون خوبایی که واسه خودش یه پا خانوم خونس!

از اونا که آشپزی و کدبانوییش بیسته!!

از اون زنایی که با حرف زدن با مرد غریبه لپشون گل میندازه و چادرشو سفت تر میگیره!

مامانم خیلی زن خوبیه..

از اون خوبا که بابام دوست داره و هی قربونش میره و هی دورش میگرده!

چند سال پیش یه روز داداش بزرگم اومد و گفت عاشق شده..

میگفت طرف دختر خوبیه..

از اونا که تو دانشگاه جز نمره اولاست.

از اونا که ته منطقن و میشه  یه عمر زندگیو ساخت باهاشون.

از اونا که حرف نمیزنن همه جا و هر چیزیو نمیگن!

خلاصه که خیلی دختر خوبیه..

وقتی اینا رو تعریف میکرد داداش کوچیکم اخماش تو هم بود!

وقتی ازش پرسیدم چته..با حرص گفت خب آخه چه جوری میشه عاشق همچین دختری شد؟

یه هفته پیش واسه همین داداش کوچیکم رفتیم خواستگاری..

دختری که با سینی چایی اومد داخل شیطنت از چشاش میریخت بیرون...

بوی عطرش کل اتاقو گرفته بود

از اون دختر حاضرجوابا بود که اگه تو یه جمع بود صدای قهقهش همه جا پخش میشد!

که دل داداش کوچیکه منو با همون نگاهای دلرباش برده بود..

داداش کوچیکم میگفت خیلی دختر خوبیه!

میدونی خوبِ آدما با هم فرق میکنه..

مردم به خوب بابام میگن آپدیت نشده..

به خوبِ داداش بزرگم میگن از دماغ فیل افتاده..

به خوب داداش کوچیکم میگن قرتی!

از من میشنوید بگردین دنبال خوب خودتون..

با خوب خودتون زندگی بسازین و زندگی کنین نه خوب مردم که آمار طلاق رو روز به روز نخواین ببرین بالا...

نه داداش من میتونه با یه زن مثل مامانم به تفاهم برسه!

نه بابام با دختر مورد علاقه داداشم به آرامش برسه..

بچسبین به خوب خودتون حتی اگه از نظر بقیه بد باشه...