سلام

هر بار که می رفتم برنامه و مقدماتی فراهم میشد که  فرمانه ناجا به سوالاتمان جواب بدهد . من همیشه درباره داعش می پرسیدم .  هر بار هم می گفتند نترسید اتفاقی نمی افتد و همه چی تحت کنترل است .  بیا این  هم کنترل در یک ساعت توی قلب پایتخت دوتا  عملیات انجام می دهد اون هم توی پارلمان . ۱۷ نفر بی گناه . ۱۷ تا آدم بی ربط می میرند . هیچی به هیچی . خدا رحمتشون کنه . هیچ وقت  مرگ وحشتناکشون رو فراموش نمی کنم .

هیچ وقت نتونستم درک کنم که چی توی کله اون یارو می ریزند چی بهش وعده می دهند که طرف حاضر میشه اون همه مواد منفجره به  خودش ببنده و بووم خودش رو وسط یک مرکز خرید  لابه لای آدم های خوشحالی که  اصلا به تنها چیزی که فکر نمی کنند مرگ است منفجر کند . هم خودش به فنا برود و هم یک عالمه آدم بی گناه کشته بشوند . اصلا نمی فهمم که مثلا نهار خوردن و افطار کردن توی بهشت با پیامبر با ۷۲ تا حوری نه ۷۸ تا حوری چرا این همه برای داعشی ها ارزشمند است که هم خودشان را و هم آدم هایی که هیچ تمایلی به بهشت رفتن و جهنم رفتن  ندارند را با  خودشان همراه می کند . همه اینها را نوشتم که بگم من از داعشی ها می ترسیدم . من از جنگ از ترور از یکهو مردن اون هم به ضرب گلوله و انفجار وحشت داشتم ودارم .

درست در روزهایی که فکرش را هم نمی کردم اتفاقی بیفند که همه چیز خدا رو شکر گل و بلبل بود . بووم دوتا بمب ترکید و 17 نفر شهید شدند 36 نفر مجروح شدند . آدم هایی که هیچ دخلی به سیاست  پول و اقتصاد نداشتند . آدم های عادی بودند که در یک چهار شنبه دوست داشتنی اون هم در ماه مبارک رمضان داشتند کارهایشان را انجام می دادند که خودشان را برای  یک  آخر هفته آرام آمده می کردند . کسی چه می دانست که 6 تا احمق کله خر قرار است خون و خونریزی راه بندازند . سر هیچ و پوچ الان اونها که همه شون مردند . دو تاشون هم که دستگیر شدند و قطعا چند ماه بعد اعدام می شوند . 41 نفر دیگه هم که با ربط و بی ربط به این قضیه بودند  دستگیر شدند . یک دوجین هم بیشتر مواد منفجر و قرص سیانور و کمر بند انتحاری کشف شده که چی؟؟ آنها می خواستند  به چی برسند؟؟ دنیا سنگینی  اش به جون 17 نفری بود که بی گناه بی گناه کشته شدند ؟؟ اصلا این تروریست ها چی می خواهند؟؟

همه اش صدای تیر اندازی توی گوشمه . بوی باروت می یاد زیر مشامم . هر بار موهام رو  به روی  آینه می بندم به جای خندیدن به آزاده ای که خوشحال با موهای پریشون  از توی آیینه  بهم نگاه می کند . و باید بهش لبخند بزنم  دلم درد می یاد انگار قلبم رو چنگ می زنند . چشم هایم پر از اشک میشه . من دوست ندارم جنگ بشه نه توی کشورم نه توی هیچ کجای دنیا . مگه این زمین چقدره که بلد نیستیم مثل آدم کنار هم زندگی کنیم ؟؟؟ من از جنگ متنفرم پنج شنبه توی اون گرمای وحشتناک 44 درجه  رفتیم حرم امام و صحنه تروریستی رو باز سازی کردند . تیکه های بدن آن تروریستی که خودش رو منفجر کرده بود روی شمشاد ها ریخته بود. خون روی زمین قهوه ای رنگ شده بود . هنوز ماشین هایی که شیشه هاشون شکسته شده بود را جا به جا نکرده بودند . من گوشت انسان دیدم که ریز ریز شده بود و پاشیده بود روی شمشاد ها .من از جنگ می ترسم از داعشی ها نفرت دارم از ترور می ترسم اینها چی می خواهند .

پ.ن: خدا كند انگورها برسند

جهان مست شود

تلوتلو بخورند خیابان‌ها

به شانه‌ی هم بزنند

رئیس‌جمهورها و گداها

مرزها مست شوند

برای لحظه‌ای

تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را

كاردها یادشان برود

بریدن را

قلم‌ها آتش را

آتش‌بس بنویسند ..