اتوبوس سواری و مهری که داره می ره
به خاطر خودم و همه روزهای پر استرسی که یادم می رفت به آدم ها نگاه کنم . به مغازه ها به آسمون به راننده اتوبوسی که توی همه ایستگاه ها منتظر می موند تا او نهایی که عقب نشسته بودند هم هلک و هلک پیاده بشوند . به آدم هایی که اتوبوس رو با تاکسی اشتباه کرده اند و دوست دارند در نزدیک ترین مسیر ممکن سوار وپیاده بشوند . امروز اتوبوس سواری کردم . اتوبوس سوار شدم بی خیال زمان اصلا هم حرص نخوردم که چرا راننده با وجود این همه مسافر راه نمی افته . چرا مردم با اینکه روی در و بدنه اتوبوس مبلغ را نوشته باز هم وقتی پیاده می شوند از راننده می پرسند چقدر میشه ؟اون وقت لابه لای خرت و پرت های داخل جیبشون و کیفشون دنبال پول خرد بگردند و برای خودشون فحش بخرند .و حسابی خوش گذشت . از رئیس بودنم امروز لذت بردم . چون خبر داشتم . گفته بودم که برایم یک چهارم صفحه آگهی بگذارند . و مدیریت وقتم با خودم بود .تازه همون اول کار یک عالمه با سمیه .س تلفنی حرف زدیم و حسابی خواب رو از سرش پروندم . حالا سمیه به من ایمان آورده .مگه نه ؟خودت بیا توی کامنت ها اعتراف کن . بدو دختر خوب .
مهر هم تموم شد . نمی دانم چرا رفت و اومد شب و روز این همه برایم ملموس شده . همه اش به برگ های کاهی تقویم نگاه می کنم و منتظر می مونم . به جونه توی قلبم فکر می کنم و منتظ می مونم . دوست دارم یک عالمه پیاده راه بروم و با خودم خلوت کنم .
خدایا می دونم که برای تو هیچ کاری نداره . می دانم که رئیس همه شعبده بازها هستی و استاد سورپرایز کردن آدم ها .می دانم که گفتی کاری نمی کنی که به صلاح بنده هایت نباشه . خدایا می دونم که صدای من رو می شنوی . ما با هم معامله کردیم درسته ؟خدایا نکنه زیر حرفت بزنی ؟نکنه من رو فراموش کنی ؟نکنه دست من رو ول کنی ...من به حرف های ایکس و ایگرگ کاری ندارم . من می دونم که تو می دانی هیچ کاری نکردم . فقط نمی دانم چقدر دیگه چند تا خیابون دیگه چند هفته دیگه قصد داری منتظر بمونی اما خداجون من دیبگه داره صبرم تموم میشه .خودت یک جوری درستش کن . دست گلت درد نکنه .
پ.ن:
نه بهار با هیچ اردیبهشتی،
نه تابستان با هیچ شهریوری،
و نه زمستان با هیچ اسفندی،
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نمی آید؛
پـائیز مــهری دارد کـه بـــَر دل هـر خیـابان می نشیند.
درخت دافعه دارد که سیب می افتد