پایان روز یازدهم جنگ
سلام
یازده روز گذشت.....
غصه نخور جانم
ما از این هم میگُذریم
مگر یادَت رفته باهم از چهها گذشتیم؟
مگر یادَت رفته هرچه سختتر شد ما امیدوارتر شدیم؟
مگر یادَت رفته با وجود همه سختیها میخندیدیم و به آینده امید داشتیم؟
مگر یادَت رفته با چیزهای کوچک چطور دلخوش بودیم؟
غصه نخور جانم
ما از این هم میگُذریم
باز هم در سرزمین ما خورشید طلوع خواهد کرد
باز هم دست در دست هم در ولیعصر قدم خواهیم زد
باز هم در کافهها قهوه مینوشیم
باز هم صدای خندههایمان گوش فلک را پر خواهد کرد
غصه نخور جانم
ما از این هم میگُذریم
پس.ن:انتظار خر است
+ نوشته شده در سه شنبه سوم تیر ۱۴۰۴ ساعت 0:51 توسط آزاده
|
درخت دافعه دارد که سیب می افتد