چهار شنبه دوست داشتنی
سلام
همه اش منتظر زمستون خفن و برف زیادم یک آقای هواشناس گفته آخر هفته ارتفاعات گیلان و مازندران برفی میشه اون هم چه برفی استوری هایش رو که نگاه می کنم کارخونه کارخونه قند توی دلم آب میشه ترکیب شمال و برف و جنگل و دریا اونقدر قشنگه اونقدر قشنگت که اصلا هیچ واژه ای نمیتونه توصیفش کنه به غیر از من ابی و دانیال و زهرا و نیلو هم اون پیج رو دنبال می کنند توی این روز هابی که هیچی من رو خوشحال نمیکنه امیدوار بودن به باریدن برف خیلی معجزه است.
میگه دلم تیشرت بنفش میخواد میگم خب بخر بعد توضیح میده که خرج و مخارجش خیلی زیاده و نمی تونه فعلا برای خودش هزینه کنه میگم آره خب گرونی برای همه هست خیلی هم بیداد میکنه مثلا همین امروز دلار ۸۵ هزار و ۷۰۰ تومن بود و بالا رفتن ریال به ریال دلار توی همه ی ابعاد زندگی مون تاثیر میگذاره میگه خودم همه ی اینها رو می دونم ولی وقتی بهت گفتم دلم تیشرت بنفش میخواد فکر می کردم بگی ااا خودم برات میخرم، میگم ولی من این کار رو برات انجام نمیدهم چون اصلا دلیلی نمی بینم تو نه دوست صمیمی من هستی نه ارتباطی به غیر از ارتباط کاری بینمون هست میگه ولی تو با همه مهربون هستی فقط به من که میرسی یک طوری میشی میگم ااا چه خوب که متوجه شدی از معاشرت باهات ولو به اندازه جواب دادن به سوالات کاریت هم خوشحال نمیشم.
بچه ها دارن برای زهره پول جمع می کنند هزینه درمان بیماریش خیلی زیاد شده و دیگه از پسش بر نمی یاد زهره سرطان سینه داشت که در جریان درمان اون سرطانش متازتاز کرده و همه بدنش رو درگیر کرده هر بار که استوری میگذاره پیر تر شده مچاله تر فقط هر با شماره کارتش پر رنگ تر و بولد تر شده خدا همه مربض ها رو شفا بده به غیر از زهره پروانه هم درگیر سرطان شده چیزی از مربضیش نمی دونم فقط می دونم که داره شیمی درمانی میشه معصومه هم همین طور چرا یکهو این همه سرطان زیاد شد؟
پ.ن؛تا حالا کسی بهتون گفته تو سورپرایز برای زندگی من هستی؟
درخت دافعه دارد که سیب می افتد