حالا یک آزاده مستقلم
خیلی کم پیش اومده این وقت روز خونه باشم این وقت ها دارم تند و تند لید و تیر می نویسم و توی کنداکتور صفحه ای که باید ببندم داشته هایم رو تیک می زنم . الانها فقط دانه درشت ها را دارم و هی خبرگزاری هارو چک می کنم چیزی از دستم در نره لابه لایش ام به سوالات بچه ها جواب می دهم توی کل کل های بی پایان گوشه دنج تحریریه دخالت می کنم و قلوپ قلوپ از چتیی سرد شده کنار کیبور می خورم . الان اما ولو شدم رو تخت و رویای تحریریه ولم نمی کنه .یک عفته گذشت یک هفته سخت یک هفته پر از استرس ، استرس کار استرس نه شنیدن استرس بی پولی هزار بار گفتم خدا بزرگه اصلا هر چی خدا بخواهد اما باز هم توی خودم شکستم لبخندهای ژکوند تحویل دادم. اخم کردم وچشمم رو بستم به روی خوبی ها دست و پا زدم به خودم زمان دادم .کابوووس دیدم و حالا درست در استانه روز هفتم ولو شدم رو تخت دارم فیلم روزهایی که گذشت رو روی دور تند نگاه می کنم . خدا رو شکر تمام شد. من که عاشق کارمم من که این همه بگیر و ببندها رو دوست دارم لینطوری سیلی می خورم وااای به حال و روز اونهایی که مجبوری می روند سر کار و کارشون رو دوست ندارند. حالا بعد از این همه سابقه کاری اون هم توی یکی از سخت ترین کارهای دنیا قاطعانه اعلام می کنم که نظرم عوض شده کار برای زن نیست.ابن حجم عظیم از استرس به درد روحیه زنانه نمی خورد .
اون روز که هنه آلستار رنگی ها رو ریختم توی گونی و دادم بابام ببره برای بچه های کارگرها می دانستم یک روزی دوباره دلم برای آلستار پوشیدن تنگ میشود. حالا درست ۹ سال بعد از اون بخشش به قول خودم شاهانه دلم آلستار می خواهد آلستار سورمه ای با شلوار جین آبی خوش رنگی که یادم نمی یاد چرا خریدمش و چراهنوز نو نو مونده و نپوشیدمش .باید برم منیره خیلی وقته که دلم می خواهد توی دنیای رنگی رنگی کفش های ورزشی غرق بشم اصلا هیچی هم که نخرم می تونم آخرش از شیرینی آذری یک کیلو شیرینی پنجره ای با پودر قند بخرم و تا یک هفته کیفور باشم ،دلم آلستار می خواهد دلم برای آزاده ۹ سال پیش تنگ شده از همه رنگ الستار داشتم . سبزها رو بهار می پوشیدم قرمزها رو روزهای چهار شنبه .مشکی ها برای دانشگاه بود سر کلاس منبع یابی دکتر خدیر با کرم اتوسا لاستیک سفید دور کفشم رو مرتب می کردم بعد هی استاد می گفت بوی لوازم ارایشی فروشی می یاد و بچه ها با تعجب به هم نگاه می کردند. الستار سورمه ای ها برای روزهایی بود که می رفتم کتابخونه با مانتو و شلوار سورمه ای خودم از خ دم خیلی خوشم می اومد، با اینکه نیم جین الستار رنگی رنگی داشتم اما هیچ وقت هیچ کسی نمی گفت اون دختره که الستار میپوشه اون وقت ها اون دختر تپله بودم . یا اون دختره که کوله پشتی طوسی صورتی داره . دلم الستار سورمه ای می خواهد.
قرار جلسه برنامه تی وی رو رفتم بچه های برنامه رو دوست دارم اما نمی تونم باهاشون همکاری کنم . وقت برنامه بسیار تنگه و توقع کارگردان بسیار زیاد. قبلا توی مطبوعات با کارگردان برنامه همکار بودم نمیشه سرش کلاه گذاشت سخت گیر است و منم حال استرس کشیدن اون هم برای یک برنامه زنده رو ندارم با اینکه کلی با بودن و گپ زدن با بچه هایش خندیدم و حالم خوب بود .ولی گفتم نه مرررسی نمی تونم بیام.همه چیز که پول نمیشه این روزها آرامش رو به پول ترجیح می دهم به قول دوست جون آدم کمی کمتر میخوره و گردتر می خوابه اما راحت و اسوده است .
دومین کتاب نسیم هم منتشر شد . برای جشن امضایش برایم یک کارت دعوت خیلی خوشگل فرستاده از شنبه سفرهای استانیش شروع میشه شهر به شهر میرود تا کتابش رو برای دوستارانش امضا کنه . برایش دو ردیف گل و بوس و قلب می فرستم و تبریک می گم که این همه موفق شده می نویسه انشالله جشن امضای کتاب خودت تنبل خانم یک بوووس برایش میفرستم خیلی وقته دست و دلم به نوشتن نمیره یک لحظه چشم هایم رو می بندم الان باید به نسیم حسود کنم اونقدر حسودی که حالت تهوع بگیرم.اما هیچ حسی ندارم دنیای من با دنیای نسیم از زمین تا آسمون باهم فرق داره راهنون خیلی وقته که از هم جدا شده دیگه به نسیم هم حسودی نمیکنم خدا رو شکر .حالا من یک آزاده مستقلم .
پ.ن :هیچ وقت سوالی نپرس که آتیش گرفتن کسی رو نگاه کنی
نوشتمش و پنج بار توی سینک عق زدم
معده ام میپیچید و نمیتونستم لبه های سینکو ول کنم
بارون میزد به شیشه
ساعت از سه گذشته بود
یه چیزی توم میسوخت و فشار دادن کتفم بهترش نمیکرد
هیچ وقت سوالی نپرس که پر پر زدن کسی رو ببینی
هیچ وقت سوالی نپرس چشمارو از هم بگیره
هیچ وقت سوالی نپرس که جوابش این گه دونی رو قشنگ تر نمیکنه
نوشتم و عقم گرفت
دیگه فقط اسید معده توی سینک میدیدم
دستام میلرزید
هیچ وقت سوالی نپرس که جوابش لایق تف ام نباشه
هیچ وقت سوالی نپرس که درد دادن کسی رو امتحان کنی
نوارو نمیشه عقب کشید
این نوار لعنتی رو نمیشه عقب کشید
برات گذاشتمش کنار پادریه خونه
توی روزای روزه ی سکوت ام حتما لازم داشتی اینارو بخونی ....
درخت دافعه دارد که سیب می افتد